درباره ما نسخه آزمایشی | سه شنبه، 2 دی 1404

کد: 14713 | 30 مهر 1398 ساعت 15:20

لرستان| دیوار سکوت در برابر کوهِ در حصار

مقصد ما کوه «سر وِ رَه» (سربه راه) و روستاهای اطراف آن است. از شهر خرم‌آباد خارج می‌شویم؛ در مسیر جاده خرم‌آباد- چگنی حرکت می‌کنیم؛ همین‌که از سراب چنگایی رد می‌شویم از دور کوه «سر وِ رَه» را می‌بینیم. چندان از شهر خرم‌آباد دور نیست. کوه «سر وِ رَه» از طرف شمال به جاده‌ی خرم‌آباد- چگنی مشرف است و در پایین‌دست این کوه بلند شرکت پتروشیمی لرستان، شهرک صنعتی شماره 2 و روستای سرخه لیزه قرار دارد. این کوه بعد از فرودگاه خرم‌آباد شروع و تا نزدیکی زمین‌های حاصلخیز سراب ناوه‌کش ادامه دارد.

لرستان| دیوار سکوت در برابر کوهِ در حصار


از شهر خرم‌آباد که خارج می‌شویم در امتداد جاده به سمت شهرستان چگنی، به روستای «سرخه لیزه» می‌رسیم. روستای سرخه لیزه بعد از پتروشیمی، روبروی کوه یافته کنار جاده‌ی خرم‌آباد- چگنی در کوهپایه کوه «سر وِ رَه» واقع‌شده است. روبروی سرخه لیزه دیوار است. دیوار بلند کوه یافته. پای یافته چوپانی ایستاده است و گوسفندانش اطرافش را احاطه کرده‌اند. پای یافته چیزی برای گوسفندان پیدا نمی‌شود. راهمان را به سمت آبادی کج می‌کنیم. غروب است. هرچه بیشتر می‌رویم دیوار پشت سرخه لیزه خودش را بیشتر نشان می‌دهد.

از ماشین پیاده می‌شویم. چوپان می‌گوید همیشه گوسفندانش را به پشت آبادی می‌برده؛ اما حالا اجازه نمی‌دهند. او می‌گوید قبلاً گوسفندان را برای چرا به مراتع بالادست کوه «سر وِ رَه» می‌بردیم اما حالا حصاری به دور کوه کشیده‌اند و مجبوریم احشام را برای چرا به سمت اطراف کوه یافته ببریم. چوپان ناراضی از این وضعیت می‌گوید: پای یافته به درد گوسفندان نمی‌خورد خشکِ خشک است؛ گوسفندان نمی‌توانند از دیواره صخره‌ای کوه یافته بالا بکشند تازه اگر بالا هم بروند بالای کوه یافته لم‌یزرع است و چیزی به ای چرا ندارد.

اما چه حیف که کوه «سر وِ رَه» که روزگاری مرتع دائمی این گوسفندان بود امروز دیگر در حصار است.

 به چهره‌ی خسته چوپان نگاه می‌کنم. می‌پرسد:

-دردمان را باید به کی بگیم؟ خدا باعث‌وبانی‌اش را...

مسیر جاده خرم‌آباد- کوهدشت را برمی‌گردیم اما همین‌که به پتروشیمی لرستان رسیدیم به سمت راست می‌پیچیم. ضلع شرقی کوه «سر وِ رَه» به شرکت کشت و صنعت منتهی می‌شود بعد از عبور از این مسیر به سمت مسیر جاده خرم‌آباد – پلدختر حرکت می‌کنیم.. در ضلع جنوبی این کوه هفت پارچه آبادی قرار دارد. بعضی از روستاها در مسیر جاده خرم‌آباد – پلدختر بعد از پارک جنگلی شوراب کاملاً از دور قابل‌مشاهده‌اند. روستاهایی همچون شوراب طالقانی، شوراب محمودوند، چم وزیر (نهر هاشم)، بستان رود بزرگ، شیران بیشه، ......

راهمان را به سمت پارک جنگلی شوراب و روستاهای در جوار ضلع جنوبی کوه «سر وِ رَه» کج می‌کنیم. به روستای شرف بستان رود می‌رویم. در روستا با یکی از معتمدین روستا هم‌سخن می‌شویم. می‌خواهیم ببینیم این روزها چه بر سر کوه «سر وِ رَه» می‌گذرد.

می‌گوید: کوچک بودم؛ کلاس اول دبستان؛ شاید هم کوچک‌تر. سال 1353. در همین کوه «سر وِ رَه» با پدرم به کشت و کار می‌پرداختم. کوه «سر وِ رَه» که همین روستای ما در پایین‌دست ن قرار داد آن قرار دارد با این ارتفاع بلند وقتی‌که به بالای کوه می‌رسی شاهد سطحی صاف و مسطح به مساحت 600 تا 700 هکتار هستی. در دو طرف غربی و شرقی کوه چندراه ماشین‌رو برای رسیدن به بالای کوه هست. آن موقع ماشین‌هایی بود به اسم پیکاب مثل همین نیسان‌های الآن. روزی ده بار، ده ماشین پیکاب گندم بار همین ماشین‌ها می‌کردند اینجا یک منطقه مستعد برای کشاورزی و دام‌پروری است و خاک آن حاصلخیز است. یک خاکی دارد که برای کشاورزی حرف ندارد. آن زمان که با گاو زمین را کشت می‌کردیم؛ بعدها با تراکتور و حتی کمباین. گندمش جوری بود که کشاورزها ایستاده درو می‌کردند. الآن هم مرتع آن عالی است.

می‌گوید: ما از قدیم هم فرم داریم و هم سند. این اسناد الآن هم موجود است. سندهای مرحوم پدرم هستند. سندهای باارزشی هستند. حدود 50 سال پیش پدر مرحومم سهمیه برادرها و عموزاده‌هایش را خرید. این ملک‌ها مشاء هستند با دو تا پلاک، پلاک 9 و 10

باحالتی ناراحت که در کلامش نشان داده نمی‌شود می‌گوید: کشاورزها سند قطعی ندارند که سند به نام باشد؛ مشخص باشد. سند دو هکتار است یا یک هکتار است. ملکی که مشاء باشد مشخص نمی‌کند. این ملک‌ها در ثبت با پلاک‌های فرعی مشخص هستند. کسانی که آنجا ملک‌دارند همه سندشان مشاء است. پدر من در سال‌های بین 42 تا 48 زمین‌هایی که خریداری کرده بعضی جاها 500 تومان، جاهایی هزار تومان و بیشتر. اگر این پول‌ها را همان زمان قدیم می‌داد و در همین خرم‌آباد خودمان زمین می‌خرید نیاز نبود الآن من بروم با 60 سال سن توی این گرما چوپانی کنم. بیشتر ملک‌های این اطراف قدیم مال خان باباخان طولابی بوده‌اند اما ملک‌های ما ارباب – رعیتی نبوده‌اند و مال خودمان بوده‌اند. ملک پدری‌مان بوده‌اند. روستای دره محمدقلی (دره مه قلی) یکی از همین روستاها بود. قدیم زمین‌ها را از مالک‌ها می‌گرفتند و به کشاورز تحویل می‌دادند و حالا دارند زمین‌ها را از ما می‌گیرند و به سرمایه‌گذار یا همان سرمایه‌دار تحویل می‌دهند. ما تا سال 72 مرتب این زمین‌ها را کشت کرده‌ایم. بعداً منابع طبیعی آمد گفت بعضی از این زمین‌ها شیبشان زیاد است به خاطر همین شیب باید آن‌ها را مرتع اعلام کنیم. به‌جای آن ما پروانه دام و چرا بهتان می‌دهیم. روی این زمین‌ها دام نگهداری کنید. الآن دو سه ماه است به‌صورت علنی شروع به دیوار زنی کرده‌اند. دو سه ماه است بولدوزر اینجا کار می‌کند و ماه هم رفتیم و جلواش را گرفتیم. واکنش داشته‌ایم اما تأثیری نداشته است. چیزی که می‌دانیم این است که اینجا از سال گذشته واگذارشده‌اند اما ما خبر نداشتیم.

از وضعیت اشتغال این روزهای روستاهای اطراف کوه «سر وِ رَه» ناراحت است؛ ناراحت که هیچ گله و شکایت هم دارد؛ می‌گوید: دولت موظف است شغل برای هرکسی که توی این مملکت زندگی می‌کند ایجاد کند وقتی‌که دارد شغل مرا، شغل پدران مرا دارد می‌گیرد باید یک شغلی برایم ایجاد کند. ما از بیست متر آن‌طرف روستا دیگر نمی‌توانیم برویم. حالا 1200 تا 1500 هکتار زمینی که مردم هشت پارچه آبادی برای کشاورزی و مرتع استفاده می‌کردند در اختیار یک گروه یا شرکت قرارگرفته است.

روستاهای جودل دل، نهر هاشم. ..... از این زمین‌ها سند ملکی دارند. این هفت روستا سنددارند علاوه بر این چند روستا روستاهای رحیم‌آباد، حاتم وند، سراب ناوه‌کش، سراب کی، چم ماری، سرخه لیزه (سر لیزه) این‌ها هم از مرتع استفاده می‌کنند این‌ها مستقیم از ما بیشتر مرتع آن را استفاده می‌کنند. بیشتر ساکنین روستاهای منطقه ناوه‌کش شهرستان چگنی دامدارند؛ تمام این پلاک ما که سندش را داریم در اختیارشان است. برادریم، فامیلیم. حتا ما که پروانه چرا داریم ازشان جلوگیری نمی‌کنیم چون می‌دانیم که الآن کار نیست. داریم خانواده با عائله زیاد که بچه‌هایشان را دانشگاه فرستاده‌اند؛ تحصیل‌کرده‌اند اما برگشته‌اند و همین‌جا کار می‌کنند. هرکدامشان یکی 20 تا 50 تا دام خریده‌اند و دارند همین‌جا کار می‌کنند. امکان ندارد خانه‌ای اینجا باشد و دامدار نباشد. همه هم به خاطر همی‌نکوهی که الآن دورش حصار کشیده‌اند به خاطر همین مرتع. خوداشتغالی همین است دیگر. خانواده اینجا داریم تحت پوشش بهزیستی هستند. توان کار ندارند. اما همین‌جا بادام‌های خودش درآمد خوبی دارد. خودشان همین‌جا اشتغال‌زایی کرده‌اند. هیچ توقعی از دولت ندارند. این‌ها جای دیگر می‌میرند.. با این کار ما داریم حذف می‌شویم. چرا کمکمان نمی‌کنند چرا دستمان را نمی‌گیرند.

می‌گوید اطراف این کوه «سر وِ رَه» بیش از 20 هزار رأس دام داریم که برای مرتع در طول دوران گذشته از قدیم از همین کوه «سر وِ رَه» به‌عنوان مرتع استفاده کرده‌اند. اما الآن همه‌گیر افتاده‌ایم. نمی‌دانیم باید چه‌کار کنیم. کسی هم درست حسابی راهی به ما نشان نمی‌دهد که چگونه مشکل مرتع دام‌هایمان را حل کنیم. دامداری یک اقتصاد مادر است. همه از آن ارتزاق می‌کنند. از دامپزشک بگیر تا آن فرد دامدار و قصاب و الی‌آخر... همه به آن وابسته‌ایم.. این چند مدت بیشتر از 250 گاو را واکسن زده‌ایم.

 می‌رود و از کمد خانه‌اش یک سری مدارک را می‌آورد. خیلی از مدارک اسنادی هستند که عمر زیادی از آن‌ها گذشته است طوری که به‌آرامی تای آن‌ها را باز می‌کند تا پاره نشوند. می‌گوید: سال 71 به من مجوز 830 رأس دام داند برای چرا، اما حالا بالغ‌بر 5 هزار دام توی این روستا هستند. روستای بزرگی مثل ناوه‌کش بیشتر از ده هزار گوسفند دارد. سند مالکیتمان را در شورای تأمین، در فرمانداری نشان دادیم. می‌گفتند سندهایتان باطل‌شده‌اند. ما هفتاد خانوار هستیم. توی هر خانه‌ای اگر پنج خانوار زندگی کنند می‌شود 350 نفر چادر بهمان بدهند تا به ماسور برویم و آنجا چادر بزنیم. چون شغلی دیگر نداریم. زندگی نداریم. خانه نداریم. وقتی‌که درآمدم صفر باشد اینجا ماندنم به صلاح نیست. ما دسترسی به هیچی نداریم. نه به روزنامه به رسانه‌های دیگر و نه حتا به وکیل. توی روستایمان آدم باسواد زیاد داریم. اما یاد نگرفته‌ایم ازشان استفاده کنیم. بهار اگر بیایید اینجا احساس می‌کنی رفته‌ای بهشت. حیف نیست بولدوزر بیاوری و بزنی کوه را نابود کنی؟

می‌گوید: قدیم، کوه «سر وِ رَه» پر بود از گیاهان مختلفی که هرکدام خاصیتی داشت. آمدند و دامنه این کوه را به ای سنگ به بخش خصوصی واگذار کردند. آن‌ها هم تا توانستند از دل این کوه سنگ فروختند و دارند می‌فروشند حالا سیلاب که از بالای کوه راه می‌افتد به این دیواره‌های سنگی بدون حفاظ درختی کهیم رسد خاک را می‌شوید و به سمت روستا حرکت می‌کند. هرسال ما زمستان و بهار را با هزار دعا و صلوات در پس این سیلاب‌هایی که به خاطر تغییرات زیست‌محیطی که ایجادشده می‌گذرانیم.

می‌گوید عکس‌های زیادی از زیبایی و بافت قدیم کوه دارد؛ کوهی که نه کسی از آن سنگ برداشت می‌کرد و نه دور آن حصاری بود. عکس‌های قدیمیان موجود است اما حالا کوه دارد قیافه‌اش عوض می‌شود از دو مثل آدمی می‌ماند که کچلی دارد. لکه شده جاهایی که سنگ آن‌ها را فروخته‌اند چنان کچلی دارد که هیچ اثری از درخت و گیاه نمانده. آن‌چنان عوض‌شده که بیشتر حیوانات و پرندگان بومی در حال مهاجرت از آن منطقه کوهستانی هستند. کاری کرده‌اند که دیگر خیلی از گیاهان دارویی این منطقه رشد دیگر نیستند.

می‌گوید از دل این کو زیر پای این کوه بالای این روستا چند چشمه داشت اما از موقع که در کوه دست به انفجار و برداشت بی‌رویه سنگ زدند چشمه‌ها هم خشکید.

آه سردی می‌کشد و می‌گوید دوست ندارم بیشتر از این حرف بزنم. فقط می‌خواهم بگویم با قراردادهای بلندمدت 19 تا 30 ساله این کوهِ در حصار را اجاره داده‌اند. معلوم است 30 یا 40 سال دیگر این کوه چه وضعی دارد!......





عکس خوانده نمی‌شود